قتل بن لادن
جنگ تروریست ها و استراتژی آمریکا
آذر ماجدی
قتل بن لادن موجی از احساسات ضد و نقیض و تحلیل های ژورنالیستی و سیاسی را برانگیخت. مرگ یک جانور قاتل و آدمکش، بویژه زمانیکه این جانور در راس یک شبکه سیاسی - ایدیولوژیک ارتجاعی و تروریست قرار دارد، بی شک ترحم و تاثری، بجز در میان هوادارانش بر نمی انگیزد. دینا قطعا بدون بن لادن و جانورهای مشابه، از قبیل خامنه ای و تمامی سردمداران رژیم اسلامی، رهبران جنبش اسلامیستی و رهبران قطب تروریسم دولتی، مکانی امن تر، انسانی تر و بهتر است. این واقعیتی انکار ناپدیر است. اما احساسات سرازیر شده صرفا به خوشحالی یا هیجان از این مرگ محدود نمی شود. احساساتی که ایدئولوگ های ارتجاع بر می انگیزند، بحق قابل بررسی و نگرانی است. اخبار و گزارشات حکایت از غلیان احساسات ناسیونالیستی در آمریکا دارد. اوباما در اعلام خبر عملیات قتل اوساما بن لادن دقیقا بر رگ ناسیونالیستی انگشت گذاشت: امروز بما یاددآوری شد که بعنوان یک ملت، قادر به انجام هر کاری هستیم. این پیام ناسیونالیستی همانگونه که انتظار می رفت پیش درآمد غلیان موجی از جینگویسم و ناسیونالیسم آمریکایی بود.
از آنطرف در پاکستان ارتجاع در اپوزیسیون با ارجاع به حق استقلال ملی تلاش دارد فضای ناسیونالیستی - ضد غربی در پاکستان را دامن زند و بر آن برای بقدرت رسیدن سرمایه گذاری میکند. در افغانستان، کارزای که توسط تروریسم دولتی در پی فاجعه یازده سپتامبر بقدرت رسید و آوازه دزدی های خود و خانواده اش مرزها را درنوردیده است، ژست قربانی بخود گرفت و اعلام کرد ناتو بحرف های ما گوش نداد و در شکار بن لادن ما را بمباران کرد و بخاک و خون کشید، در حالیکه در تمام این مدت بن لادن در پاکستان حضور داشت. رژیم اسلامی هم قدرت آمریکا را به ریشخند و تمسخر گرفت. اینها همه درون همان طیف جانورانی قرار دارند که دنیا بدون آنها مکانی امن تر، انسانی تر و بهتر خواهد بود. اما از آنجا که ما در دنیایی وارونه زندگی می کنیم، هر یک از اینها دارد از مرگ بن لادن برای خویش توشه می بندد. مساله اینجاست که اینها هیچیک درد و مشقت مردمی که محکوم به زندگی تحت تروریسم اسلامی هستند، میلیونها نفری که در جنگ تروریست ها جان خود را از دست دادند، زندگیشان با خاک یکسان شد و عزیزانشان در خاک و خون غلطیدند، نمایندگی نمی کنند. اینها همه در تشدید جنگ تروریست ها و ویران کردن یک منطقه، به گورستان تبدیل کردن یک جامعه و به راندن بخشی از جوانان مستاصل به دامن تروریسم اسلامی نقش داشته اند. اگر در دنیا عدالت واقعی حکمفرما بود، تمام این جک و جانورها باید بجرم جنایت علیه بشریت محاکمه می شدند .
در ورای این تلاش های ارتجاعی برای توشه بستن از مرگ بن لادن، در ورای احساسات ناسیونالیستی آمریکایی، در پی مرگ بن لادن سوالاتی اساسی طرح می شود. آیا با مرگ بن لادن جنگ تروریست ها تشدید می شود یا کاهش می یابد؟ آیا باید منتظر عملیات تروریستی در گوشه و کنار دنیا باشیم؟ رابطه آمریکا و پاکستان دچار اغتشاش می شود؟ نیروهای ناتو از افغانستان خارج می شوند؟ این سوالات را میزگردهای ژورنالیستی مشغول بررسی اند. اما دو سوال دیگر که کسی به آن نمی پردازد نیز به ذهن متبادر می شود: آیا زمان این عملیات به شرایط منطقه و تحولات سیاسی زیر و رو کننده در آن بی ربط است؟ آیا نباید مذاکرات میان دو سازمان الفتح و حماس و امضای سریع السیر قرارداد همکاری و اتحاد آنها در قاهره را با این عملیات در متن گسترده استراتژی جدید آمریکا در قبال خاورمیانه مرتبط دانست؟ این سوالات باید مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد .
دنیا بعد از مرگ بن لادن
جنگ علیه ترور که اسم رمز جنگ های خانمان براندازی است که غرب به سرکردگی آمریکا در ده سال اخیر در خاورمیانه دامن زده است، آنچه ما بدرست آنرا جنگ تروریست ها خوانده ایم، بدنبال حمله تروریستی القاعده به دو برج در نیویورک و حملات همزمان هوایی به نقاطی دیگر در آمریکا آغاز شد. سیاست نظم نوین جهانی ای که بوش و تاچر بدنبال سقوط شوروی و به بهانه حمله عراق به کویت به اجرا گذاشتند، بدنبال این عملیات تروریستی اوج و خون تازه ای یافت. هیات حاکمه آمریکا به رهبری جرج بوش پسر، در این فاجعه تروریستی یک بهانه و فرصت بسیار مناسب برای نشان دادن قدرقدرتی خویش و استقرار نظم نوین جهانی تشخیص دادند. جنگ تروریست ها دنیای پس از یازده سپتامبر را رقم زد. میلیون ها انسان کشته و مجروح و بی خانمان شدند. بمباران های متعدد در افغانستان و حاکم کردن لویاجرگه متشکل از فسیل های ایلاتی و مذهبی نصیب مردم رنج کشیده افغانستان شد؛ بعلاوه، تروریسم دولتی یک بازاری افغانستانی را بر صندلی ریاست جمهوری و در واقع بر روی چاه میلیونها پولی که بنام کمک به توسعه افغانستان پرداخت می شود، نشاند. مردم افغانستان هر روز فقیرتر، مفلوک تر و درد کشیده تر شده اند، در عوض حکام جدید خودگمارده هر روز ثروتمندتر و بر سر چاپیدن و به صلابه کشیدن مردم هم رای تر .
عراق را به یک گورستان بزرگ بدل کردند. بیش از یک میلیون نفر طی ۸ سال اخیر بطور مستقیم یا غیرمستقیم در اثر جنگ کشته شده اند. تعداد بیشتری آواره شده اند. مردم را شقه شقه کردند و به آنها هویت شیعه و سنی دادند. باسم دموکراسی سکتاریسم مذهبی و قومی را در جامعه تعمیق کردند و گسترش دادند؛ موقعیت اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی را در عراق تقویت کردند؛ جنگ تروریست ها را به وسط جامعه پاکستان کشیدند. در یکی دو سال اخیر هزاران نفر جان خود را در پاکستان در اثر عملیات تروریستی از دست داده اند. سال پیش یک میلیون انسان بدنبال حمله طالبان در پاکستان آواراه شدند. شعاله جنگ را به لبنان کشاندند؛ موقعیت فلسطینی ها بیش از پیش وخیم تر شد. نوار غزه به یک زندان بزرگ بدل شد. طی ده سال اخیر کل منطقه مستقیم یا غیرمستقیم تحت تاثیر شرایط جنگی قرار داشته است. تهدید تروریسم یک تهدید دایمی است که بالای سر مردم قرار دارد. این حاصل ده سال جنگ تروریست های برای مردم منطقه بوده است. در دنیای غرب نیز به بهانه تروریسم بسیاری از آزادیهای مدنی و فردی را ملغی کرده اند؛ در روز روشن در زندانهای آمریکا زندانیان را تحت شکنجه قرار می دهند و از آن دفاع هم می کنند. تمام زندگی شهروندان تحت کنترل مستقیم دولت قرار دارد. جامعه بعد از یازده سپامبر همانگونه که پیش بینی کرده بودیم بسیار تاریک تر و سیاه تر از پیش شد. دو قطب تروریسم دنیا را به ورطه تشديد ارتجاع کشاندند .
حالا با مرگ بن لادن، رهبر القاعده و از طراحان و مسئولین کشتار هزاران نفر در عملیات تروریستی، برخی خوش بینانه در این تصوراند که جنگ تروریست ها به پایان می رسد. استدلالشان شکار تروریستی است که ظاهرا این جنگ را موجب شد. برخی دیگر نگران تشدید جنگ تروریست ها هستند؛ با این استدلال که القاعده و اسلامیست ها مرگ بن لادن را انتقام خواهند گرفت و ما شاهد موج عملیات تروریستی خواهیم بود. در واقع باید گفت که با مرگ بن لادن صرفا فصلی از کتاب جنگ تروریست ها ورق خورده است. این جنگ با بهانه ها و توجیهات دیگری ادامه خواهد یافت. اما مرگ بن لادن بر شدت و ضعف این جنگ تاثیری نخواهد گذاشت. بن لادن عملا یک بهانه برای آغاز این جنگ بود و اخیرا دیگر صحبت زیادی هم از او نمی شد. برای پایان جنگ تروریست ها باید ریشه تروريسم و پایه مادی آنرا از بین برد. اینجاست که بنظر می رسد زمان این عملیات بیش از هر چیز بخشی از استراتژی جدید آمریکا در قبال منطقه در شرایط جدیدی است که جنبش های توده ای مردم علیه رژیم های استبدادی و مطلقه حاکم و برای آزادی و عدالت بوجود آورده است .
چرا الان؟
زمان انجام این عملیات بسیار سوال برانگیز است. می گویند بن لادن بیش از ۵ سال است که در این مکان زندگی می کرده است. در حدود ۴ کیلومتری مهمترین آکادمی نظامی پاکستان، یعنی در یک منطقه از نظر امنیتی بسیار حساس و تحت کنترل، در ۶۰ کیلومتری اسلام آباد پایتخت این کشور و در یک ویلای یک میلیون دلاری. این فاکت ها تصویر را بسیار پیچیده می کند. ضد و نقیض گویی های دولت آمریکا چند ساعت پس از اعلام خبر توسط اوباما شروع شده است. هر ساعت حرف ساعت پیش خود را نفی می کنند. دولت پاکستان هیچ عکس العملی نشان نداده است. در عین حال در همین دو سه هفته اخیر، پس از افشای بند و بست های متعدد و پنهانی الفتح با دولت اسراییل، اعلام شد که با وساطت دولت جدید مصر، یعنی ارتش این کشور، الفتح و حماس دارند نه تنها مصالحه می کنند، بلکه بسوی وحدت پیش می روند. امروز چهارشنبه ۴ مه ۲۰۱۱ حماس و الفتح قرارداد همکاری خویش را در قاهره بامضا رساندند. ظاهرا کسی به مخالفت های دولت اسراییل وقعی نگذاشته است. دولت آمریکا هم تقریبا مساله را زیر سبیلی رد کرده است. ارتش مصر دست ساز آمریکا است؛ الفتح در صورت قطع کمک های مالی آمریکا بخاک سیاه می نشیند؛ چگونه است که پس از سقوط مبارک این اولین دستور دولت تازه بقدرت رسیده مصر می شود؟ باید منتظر افشای فاکت ها و حقایق بیشتر بود. اما بنظر می رسد که این دو واقعه اخیر که در فاصله دو سه هفته بوقوع پیوسته است ربط مستقیمی به اوضاع ملتهب منطقه و بپاخاستن مردم ستمدیده و منکوب شده خاورمیانه و آفریقای شمالی دارد. بنظر می رسد که دولت آمریکا در راس قطب تروریستی متوجه وخامت شدید اوضاع شده است و دارد استراتژی جدیدی را برای حفظ قدرت و نفوذ خود و حفظ پایه های نظام سرمایه داری و ممانعت از قدرت گیری نیروهای انقلابی و اسلامیست های افراطی اتخاذ می کند .
بنظر می رسد که ورق خوردن صفحه جنگ تروریست ها یک عنصر مهم در این استراتژی جدید باشد .
جنگ تروریست ها
فاجعه تروریستی یازده سپتامبر فرصت، توجیه و بهانه خوبی برای حمله به منطقه و اثبات قدر قدرتی آمریکا و تثبیت نظم نوین جهانی آن بود. شکار بن لادن در غارهای افغانستان یک بهانه و توجیه حمله به منطقه بود. گسترش جنگ به عراق، لبنان و پاکستان تحت عنوان جنگ علیه تروریسم تلاش ها و پرده هایی خونین در این استراتژی ارتجاعی بودند. این جنگ با مرگ بن لادن که در دامن آمریکا رشد کرد و به این مقام رسید، به پایان نمی رسد. خاتمه تروریسم اسلامی کاملا منوط به حل دو مساله اساسی در منطقه است. برای حاشیه ای کردن اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی قبل از هر چیز باید مساله فلسطین به شکلی عادلانه حل شود؛ تشکیل دولت مستقل و متساوی الحقوق فلسطین یک رکن اساسی است. مساله فلسطین به یک زخم چرکین در منطقه بدل شده است. اسلامیست ها در چرک و خون این زخم نشو و نما می کنند. از این درد میلیون ها انسان برای بقای خود و پیگیری سیاست ها و اهداف ارتجاعی خویش سواستفاده می کنند. دومین رکن سیاست حاشیه ای کردن اسلامیست ها و مقابله با تروریسم اسلامی، سرنگونی انقلابى رژیم اسلامی، بعنوان یکی از رهبران اصلی و مهمترین منشا حمایت مالی، سوق الجیشی، نظامی و حمایت ایدئولوژیک این جنبش است. در صورت تحقق این دو امر، اسلامیست ها به حاشیه جامعه رانده خواهند شد. 1
تحولات اخیر در خاورمیانه و آفریقای شمالی، بمیدان آمدن مردم رنجدیده و سرکوب شده این منطقه برای آزادی، برابری و رفاه سریعا تمام معادلات سیاسی - استراتژیک ارتجاع را به بن بست کشاند. این تحولات حکم یک زلزله اجتماعی داشت؛ دنیا در برابر این خیزش و جنبش توده ای که از یک کشور به کشور دیگر سرایت کرده است، مات و مبهوت مانده است. این جنبش ها ستایش و تحسین میلیون ها انسان منکوب شده و آزادیخواه و برابری طلب را برانگیخته است. اما ارتجاع جهانی در هراس از جارو شدن قدرت خویش هر روز یک تاکتیک و ترفند جدید را برای خواباندن این وضعیت اتخاذ می کند. تمام تلاش خود را برای پایان دادن به این شرایط با کمترین ضرر و تغییر بکار بسته است. مردم بپاخاسته منطقه بیشترین تاثیر را در تغییر و تحولات سیاسی خواهد داشت . *
1- براى تفصيل موضع حزب در باره مسئله فلسطين به قطعنامه حزب مراجعه کنيد.